زمانی تورکی از درد حقارت-----------برآن شد تا کند باری جسارت
برفت وی بر سر قبر عزیزی -----------که در آنجا کند یک کرم ریزی
کشید شلوار خود تا زیر رونش ----------هویدا گردید آن سوراخ کونش
هنوز کاری نکرده ناگهان دید--------------کسی چیزی به کون او تپانید
کشید فریاد که کونم پاره کردی------------ز درد کون مرا بیچاره کردی
به او گاینده گفت ای تورک قاطر--------همیشه این سخن بسپار به خاطر
اهانت گر کنی، کونت گذارند-----------تو هرچند فکر کنی قدرت ندارند
برفت وی بر سر قبر عزیزی -----------که در آنجا کند یک کرم ریزی
کشید شلوار خود تا زیر رونش ----------هویدا گردید آن سوراخ کونش
هنوز کاری نکرده ناگهان دید--------------کسی چیزی به کون او تپانید
کشید فریاد که کونم پاره کردی------------ز درد کون مرا بیچاره کردی
به او گاینده گفت ای تورک قاطر--------همیشه این سخن بسپار به خاطر
اهانت گر کنی، کونت گذارند-----------تو هرچند فکر کنی قدرت ندارند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر